سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

#بدن_من قسمت اول!

اولین چیزی که وقتی کسی میبینتم جلب توجه میکنه،قد بلندمه.

من یه دختر18 ساله ام و قدم 178ه(البته یه عده میگن 180!شومام رندش کن بره!)لاغرم هستم.

اوایل که مجبوربودم همیشه ته کلاس بشینم.ناراحت هم نبودم.از همسنام قدم بلند تر بود از همون اول.اما وقتی دیگه سن رشدم متوقف شد و رو 178 قفل شد،تیکه کنایه های یه سری گوله نمک شروع شد.

تو خیابون یه عده میگفتن یا ابولفضل بعدم با رفیقشون هرهر میخندیدن و رد میشدن(معمولا پسرا).یه عده از پا تا به سرمو برانداز میکردم و باحیرت میگفتن ماشالا.

یه عده دیگه اول به کفشم نگاه میکردن که پاشنه داره یا نه و وقتی میدیدن تخته،چشاشون گرد میشد.

خیلی از دخترا وقتی از بغلشون رد میشدم یه صدایی که آدم وقتی میترسه درمیاره در میاوردن.و بعدش هم میگفتن ترسیدم و میخندیدن.

یکی ز عزیز تربنام میگف بدبخ کسی که تو رو میخاد بگیره.و من از وقتی فهمیدم بلند تر از بقیم،دغدغم این شده بود که نکنه شوهرم قدش از من کوتاهتر باشه؟و این ترس یه بچه قاعدتا نباید باشه.اما برام این ترسو ساخته بودن.

وقتی دوروبریام تو جمع میگفتن دختر باید ظریف باشه و دنبال دخترای خوشگل و ظریف برای پسراشون میگشتن،من بودم که اونجا اذیت میشدم.ولی میزدم به مسخره بازی.خیلی وقتا خودمو مسخره میکردم تا کسی مسخره‌م نکنه.ولی هیچ وقت نگفتم که ظرافت بدنی،معیار عاقلانه ای به نظر نمیرسه.چون حرفم متوجه خودم بود و صد برابر بیشتر پشت سرم حرف میزدن.

وقتی با خنده بهم میگفتن نون خدارو تو میبری؟(واقعا این چه حرفیه؟؟جدا خدای خلاقیتن این عزیزان)


یا هی وامیسادن کنارم و میگفتن ببین من بلند ترم یا "میم"

یه بار تو مدرسه،من حالم خوب نبود و سرم به شدت درد میکرد.زنگ خورده بود و منو دوستم تو سالن بودیم.خانم خ اومد سرمون داد زد که برین تو کلاستون.(داد که میگم ینی واقعا دااااد.معلما شاکی میشدن و میگفتن با جای دیگه ای اشتباه گرفته اینجارو.با خط کش فلزی میزد رو نرده ی فلزی.معلما و بچه ها از شدت گوشخراش بودن اون صدا،چشاشون جم میشد و فرار میکردن کلاساشونو دفتر دبیران.)داشتم میگفتم که سرم درد میکرد.رفتیم کلاسمون.نذاش برم آب بخورم.بعد اومد از تو کلاس دوستمو صدا کرد.وقتی برگشت دیدم داره آتیش میگیره.گفتم چی شده؟گف :میگف اون رفیقت حالش از منم بهتره الکی اینجوری میکنه.(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!اونم مثه من نیس که حرفی نزنه و خوب حالشونو گرفته بود البته.منم روز قبلش فشارم 9 رو 5 بود و داش از این حرف حرصم میگرف)

بعد گفتم ولشون کن بابا.اما یکم که گذشت حس کردم یه چیزی رو داره نمیگه.گفتم دیگه چی گفت؟گف هیچی.اصرااااااااار کردم آخرش با بغض گف :خانم "ک" گف اون رفیقت(ینی من) نمیدونه قدش "دراز"ه سر صف با هم حرف میزنین دیده میشه؟منم گفتم عزیز من،قربونت برم چرا خودتو ناراحت میکنی؟من ناراحت نیستم.و اون چشاش پر اشک شد و من گرفتم اونو بوسیدم و داشتم آرومش میکردم!فقط متاسفم از فرهنگیای جامعه ام و شهرم که کلامشون اینه.که رفتارشون اینه.که شعور ندارن به معنای واقعی کلمه.


الان وقتی میرم مدرسه و هردوشون بغلم میکنن و هی دخترم دخترم میکنن،عقم میگیره.تهوع آوره این دورویی.


متداول ترین سوالی که میکنن اینه که قدم چنده؟و من خسته شدم از این سوال تکراری.یکی نیس بگه به تو چه؟چه دردی ازت دوا میشه؟مخصوصا وقتی گستاخانه پرسیده میشه.مثلا از دور میاد میزنه پشتت بدون هیچ کلام دیگه ای مثل سلام،میگه تو قدت چنده؟؟

از این لفظ "دراز" خیلیا استفاده کردن.و هرباری که دوستم میشنید دوس داش بره فکشونو بیاره پایین.و همیشه هم دعوام میکرد و میکنه که چرا خودت هیچی نمیگی و میخندی تو روشون که پررو شن؟

یه عده کاریکاتور همه بچه هارو میکشیدن و منو از پایین امتداد میدادن طوری که دیگه کفش نداشتم و دندونامم نامرتب میکشیدن.و هرهر میخندیدن.حال به هم زن بودن...ولی هنوز باهاشون ارتباط نزدیک دارم.



یکی از کارکردام تو مدرسه این بود که دوستام(اغلب هم نسبتا صمیمی) میومدن کنارم وامیستادن و در حقیقت خودشونو در کنار شوهر یا دوست پسرشون میسنجیدن.و من باز هم مسخره بازی.

بابام قدش 180ه.و منم وقتی کنارشم زیاد معلوم نمیکنه و همقد به نظر میرسیم.یکی از معلما یه بار بهم گفت از باباتم قدبلندتریا!و شاید انتظار داش به خاطر کشف ارزنده اش مدال افتخاری،چیزی گردنش مینداختم.

سوال متداول دوم مادران(و اغلب دبیران):چی بدیم بچه هامون بخورن قدشون بلند شه؟(عایا من متخصص تغذیه هستم عایا؟)

سوال بعدی:تو چرا انقد قدت بلنده؟(نبوغشون رو تحسین میکنم.اصن از سروکله ی این سوال استعداده که میباره)

خوشحالم از این که دیگه این حرفای صدمن یه غاز(املاشو بلد نیستم!) برام مهم نیستن. البته نه اینکه کلا بی اهمیت باشن. ولی الان میگذرم از روش)اما همچنان نتونستم کاری کنم که به خودم احترام گذاشته باشم.باید یاد بگیرم یه موقع هایی با نگاهم بزنم تو دهن خیلیا.

این حرفا خیلی وقت بود تو گلوم گیر کرده بود و تا الانم به کسی نگفتمشون.اولش خواستم تو پست رمزدار بذارم ولی بعد دیدم چه کاریه؟

ممنون از این چالش.

:ببخشید بابت طولانی شدن این پست.از ادامه ی مطلب زدن خوشم نمیاد دیگه همه رو همینجا گفتم رف!

::در آخر بگم که من خیلیارو داشتم که حتی همون بار اولم به روم نیاوردن.عاشقشونم.

:::شاید این موضوع به نظرتون انقدی مهم نباشه که بخاطرش اینهمه بنویسم.اما وقتی چندین سال با یه همچین چیزی سروکله میزنی،اهمیتشو میفهمی

::::آخیـــــــــــش!احساس خوبی دارم الان


۱ ۱
دال
۱۱ خرداد ۱۸:۵۶
خوب یا بد بودن  به شغل ربطی نداره. یک فرهنگی یا معلم یا ... آدمی بدی نیست. یک آدم بد لباس فرهنگی رو پوشیده.
+والا من یکی از غصه هام اینه که چرا کوتاهم. البته میگن 183 خوبه اما نه در خانواده ای که پسر خاله م 195 و داییم 192 باشه. در جمع رفقا که فاجعه ست. همه بالای 195.(بدی رفقای والیبالیست داشتن)گفتند که تا بیست و یکی دو سالگی سه-چهار سانت دیگه هم جا دارم که خیالم اندکی راحت شد. 
ولی واقعا من کسی ندیده بودم از قد بلند ناراحت بشه...

پاسخ :

خب آدم از کسی که وظیفش تربیت بچه های مردمه،توقع بیشتری داره.
اوه اوه!ماشالا!من از یکی از پسرخاله هام بلندترم حتی!بقیه ام در حد 180-190ن.آب اون ناحیه احتمالا بدجوری به ساکنانش ساخته!
حالا گفتین رفقا یادم افتاد من یه دوستی دارم 150ه قدش.عاغا ما با هم راه رفتنی اوضاعیه هاااااااااااااااااااا.قشنگ گردن درد میگیریم.
من مگه ناراحتم؟نه باباااااااااااا خیلیم خوش میگذره این بالا!ولی این حرفارو خیلی میشنوم دیگه...یکیم این که چون لاغرم خیلی بلندتر دیده میشم:/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان