چهارشنبه ۱۴ تیر ۹۶
فردا رسماً یک دوره از زندگیم تموم میشه،و یه دورهی جدید،چه بسا مهمتر شروع میشه.
خدایا شکرت...
بابت این قدرتی که بهم دادی...
که تا تهشو بیام...
آره الان رسیدم اینجا...
وقتی به پشت سرم نگاه میکنم،میبینم کلی اشتباه داشتم...کلی شببیداری کشیدم پای درس،کلی کمکاری کردم،شبایی بوده که با نفرت از درس سرمو رو بالش گذاشتم،شبایی بوده که از شوق رسیدن به هدفم،خوابم نبرده و اشکم دراومده.
یه روزایی باانگیزه بودم.یه وقتایی خواستم زودتر تموم شه.یه موقعهایی دادوبیداد کردم.حتی سر تو خداجان،داد زدم و گفتم چرا "من" فلان مشکلو دارم؟
یادم نمیره روزی که آرزو کردم به من قدرت بدی و قرآنو باز کردم تا باهام حرف بزنی.روزی که کاملا بریده بودم و نه چشام درست میدید و نه نفسی برام مونده بود،بهم گفتی:
"ما در روی زمین برای او قدرت و نیرو و حکمت بخشیدیم و اسباب و امکانات هرچیزی را در اختیارش قرار دادیم.او هم از این وسائل و امکانات استفاده کرد..."(سوره کهف آیه 84و85)
این نشونهتو هم هیچ وقت یادم نمیره...
حالا که دیگه چیزی نمونده به کنکور،
میخوام بگم من نمیترسم.
و به چیزی که به دست میارم،احترام میذارم.چه اون چیز به نظرم حقم باشه،چه نباشه.
و مطمئنم خدا خودش محکم بغلم میکنه و آرامشو میریزه تو وجودم.
و یقین دارم تو این جهان،هیچ تلاشی سوخت نمیشه.
شاید همین فردا ، شاید هم سالها بعد...
اما من بالاخره یه جایی تو این دنیا،نتیجهی عرقی که ریختمو میگیرم...
دوستانِ جان ، حال همگیتون خوب باشه...
همدیگهرو دعا کنیم...
پینوشت:امشب پای نماز که گفتم "الله اکبر" ، ته دلم لرزید...
خدایا ممنون که بزرگترینی...همه چیز دست توئه...همه چیز برای تو...
خودت هوامو داری...شک ندارم...
خدایا شکرت...
بابت این قدرتی که بهم دادی...
که تا تهشو بیام...
آره الان رسیدم اینجا...
وقتی به پشت سرم نگاه میکنم،میبینم کلی اشتباه داشتم...کلی شببیداری کشیدم پای درس،کلی کمکاری کردم،شبایی بوده که با نفرت از درس سرمو رو بالش گذاشتم،شبایی بوده که از شوق رسیدن به هدفم،خوابم نبرده و اشکم دراومده.
یه روزایی باانگیزه بودم.یه وقتایی خواستم زودتر تموم شه.یه موقعهایی دادوبیداد کردم.حتی سر تو خداجان،داد زدم و گفتم چرا "من" فلان مشکلو دارم؟
یادم نمیره روزی که آرزو کردم به من قدرت بدی و قرآنو باز کردم تا باهام حرف بزنی.روزی که کاملا بریده بودم و نه چشام درست میدید و نه نفسی برام مونده بود،بهم گفتی:
"ما در روی زمین برای او قدرت و نیرو و حکمت بخشیدیم و اسباب و امکانات هرچیزی را در اختیارش قرار دادیم.او هم از این وسائل و امکانات استفاده کرد..."(سوره کهف آیه 84و85)
این نشونهتو هم هیچ وقت یادم نمیره...
حالا که دیگه چیزی نمونده به کنکور،
میخوام بگم من نمیترسم.
و به چیزی که به دست میارم،احترام میذارم.چه اون چیز به نظرم حقم باشه،چه نباشه.
و مطمئنم خدا خودش محکم بغلم میکنه و آرامشو میریزه تو وجودم.
و یقین دارم تو این جهان،هیچ تلاشی سوخت نمیشه.
شاید همین فردا ، شاید هم سالها بعد...
اما من بالاخره یه جایی تو این دنیا،نتیجهی عرقی که ریختمو میگیرم...
دوستانِ جان ، حال همگیتون خوب باشه...
همدیگهرو دعا کنیم...
پینوشت:امشب پای نماز که گفتم "الله اکبر" ، ته دلم لرزید...
خدایا ممنون که بزرگترینی...همه چیز دست توئه...همه چیز برای تو...
خودت هوامو داری...شک ندارم...