سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

هر سقوط ینی شروع پروازم:)))

هر چند باری که نتونستم به درک..

هرچند بار که نشد به درک..

نمیشمرمشون...

کارای مهم تری دارم...

لعنت به ناامیدی...

خدایا کمکم کن:***

کسی که برای هدفش 6 ماه وقت نذاره و ندوه،

چطور میتونه از خودش مطمئن باشه که بعد کنکور برای رویاش خودشو به آب و آتیش میزنه؟؟؟

اگه انگیزمو از دست بدم مرتکب خیانت بزرگی شدم...

خداوندگارا دستمو بگیر...

تو خودت شاهد شبایی که از شوق رسیدن خوابم نبرده بودی...

تو خودت شاهد اشکام بودی...

خدایا نذار ناامیدی تو دلم خونه کنه...

ایمانو بنداز تو دلم...

قربون خدایی کردنت برم من:)


تیتر:بخشی از آهنگ "نگران نباش"/امیر علی بهادری


۰ ۱

شخصیت درصدی%

از حال به هم زن ترین اتفاقات سال کنکور وجود معلمانی است که به چشم "عدد" و "درصد" به آدم نگاه میکنند...

و به همان میزان احترام میگذارند و توجه میکنند...

در نتیجه دوز احترام و توجه آنها هر دوهفته یکبار بالا پایین میشود...

بعد تو دلت میخواهد یا سر خودت را بکوبی به دیوار یا سر این عزیزان را:)

و از حرص در بیار ترین(!) لحظات آن لحظه ای ست که موفق میشوی بعد میگویند "ما از اولش هم میدانستیم!"


۰ ۱

دیوانگی

مشکل عده ای هم این است که وقتی کسی را واقعا دوست دارند لال مانی میگیرند.
بعد طرف فکر میکند دوستش نداری
 تو میترسی که سرد شود
دنبال موقعیتی که بهش بگویی
پیش نمی آید
بعضی وقت ها،و فقط بعضی وقت ها پیش می آید
و آن لحظه است که گند می زنی به همه چیز
موقعی که برمیگردد میگوید :" میدونی خیلی دوست دارم؟"
تو هم به بی رحمانه ترین شکل ممکن میگویی نه..
بعد او زیر لب فحشت میدهد..از آن فحش هایی که لذتشان قابل قیاس با فدایت شوم ها نیست...
و تنها واکنشی که بعد از آب شدن یک کله قند در دلت ، نشان میدهی یک لبخند است...
و نگاهی که به زمین دوخته شده...
و یک دنیا ترس از دست دادن...
این همه پارادوکس در وجود من چه میکند؟
دلت برای صدایش،حتی صدای نفس هایش تنگ شده...ولی سعی میکنی کاری کنی که وقتی زنگ میزند با یک بهانه،اعم از موجه و غیر موجه،تو تلفن را برنداری...(دیگر سالهاست از طریق تلفن حرف نمیزنیم البته)
اگر هم از دستت در رفت و برداشتیش،شروع میکنی به زدن معمولی ترین حرف ها..
که مثلا هوا چند درجه زیر صفر است؟
این جا سرد تر است یا آنجا؟
حتی در مورد کنکور و همه ی کوفت و زهرمار های متعلق به آن هم حرف میزنی..
بی آنکه حرفی،موضوعی،چیزی مربوط به محبت مطرح شود
بی آنکه چهار کلمه حرف خواهر برادری زده شود...
از آن حرف هایی که خواهر برادر ها با ایما و اشاره به هم میفهمانند و بعد مفصل حرف میزنند...
بعد شب منتظر میمانی همه به خواب بروند که یک دل سیر گریه کنی...
گریه میکنی...اشکت تمام می شود...
اما...


بعضی حرف ها را باید به وقتش همانجا که حس میکنی جای درستش است بگویی...بی آنکه پای منطق و عقل درمیان باشد.
چرا که اگر نگویی "میماسد"...و منطق جوابگوی حرف های ماسیده نیست..



۴ ۱

پروژه 1

همیشه از این ترسیدم که شخصیتم چنان شکل بگیره که دیگه حرف هیچ کسو قبول نکنم.
و حتی اگه ته دلم از خودم راضی نباشم نتونم رفتارمو عوض کنم.
ترجیح میدم هر چقدم سخت باشه،بعضی عادتامو تو همین سن جا بذارم و برم...


پروژه 1:عزیزکم،سعی کن کم تر حرف بزنی.:)
مدت اجرا(فعلا!):3 روز

درمورد پاداش و تنبیهشم بعدا فکر میکنم:)
۱ ۰

این آدم ها...

“آدمهایى هستند در زندگیتان؛ 
نمی گویم خوبند یا بد..
چگالى وجودشان بالاست...
افکار، 
حرف زدن، 
رفتار،
محبت داشتنشان 
و هر جزئى از وجودشان امضادار است...
یادت نمی رود 
"هستن هایشان را.."
بس که حضورشان پر رنگ است.
ردپا حک می کنند،اینها روى دل و جانت...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را، باید قدر بدانى...
وگرنه دنیا پر است از آن دیگرهاى 
بى امضایى که شیب منحنى حضورشان، همیشه ثابت است. . .
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگرند.
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه.ً” 


قیصر امین پور
۰ ۰

حال غریب

یه موقع هایی هم هس که آدم دلش از نزدیک ترین کساش میگیره..

حال غریبیه این نوع دل گرفتن

چون آدم نمیتونه به کسی بگه...ینی وقتی فک میکنه میبینه نزدیک تر از اون،کسی نیست...

یه موقع هایی هس آدم به شک میفته..

آدمو به شک میندازن ینی..

باید بلد باشیم..که چطور باهم حرف بزنیم که دل عزیزامونو نشکنیم...

کلمات معجزه میکنن...به جاش سکوتم معجزه میکنه...

یکی باید باشه که لمت دستش باشه..که حرفتو بفهمه...سکوتتو...حریمتو..غرورتو..

یکی باید باشه که بگه برو من هواتو دارم..بگه که دلواپس نباش... 



یه موقع هایی هم هس که آدم دلش از کسایی که اصلااااااااا نمیشناستشون میگیره...

کسایی که بلدن بخندن و رد شن..

مسخره کنن و به دل طرف فک نکنن...

هرکدوم از این آدما فقط اون لحظه رو میبینن و انسانیتشونو میدن برای یه لحظه خندیدن...

ولی اون طرف شاید روزی چندین بار این حرفا،این پچ پچا،این پوزخندا و حتی این نگاهای سنگین توام با تعحب رو تجربه میکنه...

که هرکدومش قدرت شکستن یه دلو داره...

این نوع دل گرفتنم غریبه..چون اگه به کسی بگی غرورتو شکوندی..

بدترش اینه که یکیم باهات باشه و یکی مزه بپرونه...و تو خودتو بزنی به اون راه که مثلا نشنیدی...

دردناکه...تجربه اش کردم خیلی...

خیلی بده که همه رو با خودمون مقایسه میکنیم...

هرکی قدش از من کوتاه تر باشه کوتوله اس...بلندتر باشه دیلاق

چاق تر باشه خپل لاغرتر باشه نی قلیون

درسخون تر باشه خرخون ضعیف تر باشه کودن..

پولدارتر باشه رشوه بگیر فقیر تر باشه بی دستوپا...


خداروشکر میکنم که کسی رو مسخره نکردم..شاید به خاطر اینه که خودم اذیت شدم بخاطر این مسخره شدنا...اونم برا چیزی که عیب به شمار نمیاد اصن...

امیدوارم قضاوتم نکنین...

۰ ۰

تجدید نظر!

روز اول که اینجارا ساختم گمان کردم اینجا جاییست که میتوانم خودم باشم

اصلا هدفم همین بود...

اما حالا که نگاهی به این پست ها می اندازم میبینم اینجا هم خودم نیستم..

و حالا کمتر دلم میخواهد خود حقیقی ام را رو کنم.

چون اصلا خود حقیقی هر کس مال خود اوست...

اساسا اصرار بر نمایاندنش به دیگران چه در دنیای مجازی و چه حقیقی درست نیست.

البته به نظر من:)


۰ ۰

کودکیم به سوگ نشست...

            

                                             

۰ ۱

23!

نمیدونم چه حکمتیه یه مدته هر وخ به صفحه گوشیم نگاه میکنم یه چیزیو 23 دیقه اس!
جدیدا خیلی رو مخمه چون دقیقا همون ساعت شروع به درس خوندن میکنم.چون رند نیس اصابم خورد میشه!!
ولی خدایی خیلی عدد بدبختیه!نه اینوریه نو اونوری طفلی...
۰ ۰

انزوای مجازی

نوع نادری از انزوا هم وجود دارد با نام انزوای مجازی که طی آن شخص ، بی نام و نشان می رود به وبلاگ بقیه سر میزند و تازه نظر هم میگذارد!اما آدرس نمیگذارد! 

این که چیست در پس این رفتار بیمار گونه همچنان در دست بررسی است...  


۰ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان