سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

فردا...

آیا میدونین فردا چه روزیه؟




احسنت!

فردا پانزدهم تیرماه مقارن با ششم جولای،

سالروز کشف نخستین واکسن توسط لوئی پاستور هست.

روز مهمیه به هر حال!همه میدونن!نکنه شما نمیدونستین؟؟؟ D:

نکنه میخاین به منم تهمت بزنین که همین نیم ساعت پیش فهمیدم؟؟؟ اتقوا الله برادران!اتقوا الله خواهران!



الان کاملا مطلب جاافتاد براتون که بنده به کتف چپمم نیس که فردا کنکور داریم؟یا شواهد و قرائن بیشتری می‌طلبه؟

چیزی نیس که!یه ۵۳۲ تا دونه سواله گذاشتن جلومون دیگه!تازه به قول مامانِ حریر کیک و آبمیوه هم میدن!

۶ ۳

خطاب به آن پانزده نفر!

سر پل صراط میبینمتون :/
همین:/

آیا من دل ندارم؟
آیا من دلم کامنت نمیخاد؟
آیا نمیدونین خداوند کامنت نگذارنده‌شونده‌شدگان را دوست ندارد؟
أ فانتم تتذکرون واقعاٌ؟

                                     
 
قبلا از کامنت‌گذاران عزیزم کماااااال تشکر را دارم.قول میدم سر پل صراط شفاعتتونم بکنم حتی! D:
۱۴ ۴

اوج لطافت!

پدر:خدا سایه‌ی مامانتو از سر زندگیمون کم نکنه.

من در حالی که لُپِ همایونی را به لب‌های پدر نزدیک می‌نمایم برای گرفتن ماچ : پس من چی؟

پدر:اونو دیگه خدا خودش می‌دونه!!


۴ ۴

جهت حمایت از حقوق شلخته پنداشته‌شدگان!

الان که از روی ورق‌پاره‌ها و چرک‌نویس‌ها و جزوات و کتابا و و لباسا و کیف‌پولو بالشتو... رد می‌شدم تا برسم به لپ‌تاپ فک کردم واقعا چقد قراره سبک زندگیم دچار تحولی شگرف بشه!!

کووووو تا حالا من بیام به فرش عادت کنم!!

یا مثلا به این‌که هرچی رو که برمیدارم بذارم سرجاش!


::ناگفته نماند که مادرجان در شکل‌گیری چنین افکاری نقش کلیدی داشتند آن هنگامی که فرمودند:"میم،کنکورت که تموم شه،نشونت میدم چطور باید رفتار میکردم باهات که نکردم!" لزره به جانمان افتاده خلاصه!بعد آخرش میخان بگن چرا فلان‌جا قبول نشدی!میذارین مگه؟همش فشار روحی D: همششششش!

میگم عاغاجان این‌چیزا ذاتیه به‌خدا!به جنسیتم که به هیچ وجه مربوط نمیشه!تو کتشون نمیره که نمیره!

آیا امکان داره دایی‌ارشدمان یه چیزیو ورداره،نذاره سرجاش؟

و آیا امکان داره دایی وسطی یه چیزیو ورداره و بذاره سر جاش؟

آیا ممکنه خواهرجانمان شلخته باشه؟

آیا ممکنه برادرجانمان شلخته نباشه؟

آیا هردو در دامان یک مادر و پدر بزرگ نشدن؟

آیا چگونه؟

آیا چرا؟

آیا به کدامین گناه؟


::الان اتاقمو مرتب نمیکنم چون میخام شب کنکور اینکارو انجام بدم :)) تخلیه میشم!(ملت میرن مدیتیشن ما آت و آشغالای اتاقمونو اینور اونور میکنیم آروم میشیم ) حالا هی بشینن بگن بی‌نظمی!

ضمن اینکه:آینده‌نگری رو دارین جان من؟

۱۰ ۲

ای مرگ بر این ساعت بی‌هم بودن...

پارسال درست همین موقع تو فرودگاه تو بغلت داشتم آروم گریه میکردم...

قرارمون فقط دَرست بود...شهریور میشه شیش سال که رفتی...

بیخود نیس که مامان میگه تو رو دیگه نمیذارم بری...

یه موقع‌هایی یه چیزایی رو می‌کنی که ینی یادمی...اونا خیلی می‌چسبه...درست مثل امروز...

کاش بودی...کاش می‌موندی...کاش می‌گفتی گور بابای پیشرفت...


::چند وقته مرض مرور همه‌ی عکساتو گرفتم...اشکم چاشنیش میشه بعضاً...

::دلتنگی از ازل خر بوده و هست...

::فک نمی‌کنم لازم باشه که بگم منظور برادرم بود!سوءبرداشت نشود یک موقع.

::میدونم تو این حال به هیچ وجه نباید این آهنگو گوش کنم،ولی گوشش میدم...بسیار بسیار عجیب و خاصه برام این آهنگ...یه بغض فروخفته‌ای توشه که حسش می‌کنم...

 



عنوان از علیرضا آذر:
ای تف به جهان تا ابد غم بودن/ای مرگ بر این ساعت بی‌هم بودن

 
۶ ۳

تا بوده همین بوده...

خوبی فضای مجازی اینه که توش فقط خوبیای آدمارو میبینی.


بدی‌شم دقیقا همینه...
۱۰ ۲

و آنگاه مرد حکیم گفت-۴

قضیه‌ی این سری پست‌ها را میتوانید اینجا بخوانید.

فرزندم بدان!

اگر خدایت شریکی داشت،رسولان آن شریک، سراغت می آمدند. آثار پادشاهی او را میدیدی. از کارها و اوصافش با خبر میشدی. ولی او خدای یگانه ای است . همان جور که خودش،خودش را وصف میکند . کسی با حکومتش در تضاد نیست. بوده و نابود نمی شود. پیش از همه چیز است و آغاز و ابتدایی ندارد. بعد از همه چیز است و آخر و انتهایی ندارد. بزرگ تر از آن که دلی،یا دیده ای،تمام ربوبیت آن را دریابد. حالا که این حقیقت را دریافتی، رفتارت، رفتار کسی باشد که شان حقیر دارد ، قدرتی ناچیز ، ضعفی زیاد ، و حجم بزرگی نیاز، نیاز به توفیق فرمان بری،هراس از انتقام و ترس از خشم او. چون که بی تردید او جز به زیبایی فرمان نداده. و جز از زشتی ها دورتان نکرده.


پسرم! تو را از دنیا و حالتش نیست شدن و دست به دست گشتن‌اش خبر کردم. از آخرت هم خبرت کردم.از آنچه آنجا برای اهلش آماده کرده اند. برای هر دو جهان هم مثال هایی زدم.تا عبرت بگیری و قدم هایت را با توجه به آن برداری. مردمی که دنیا را آزموده و شناخته اند،مثل مسافرانی اند که از منزل گاهی بی آب و گیاه،عزم جایی را کرده اند،وسیع و آباد. آنان،راه و دوری دوست، سختی سفر و غذای ناگوار، همه را تاب می آوردند، تا به خانه وسیع و منزل گاه امن و آرامشان برسند. از این سختی ها،دردی احساس نمی کنند. هزینه های سفر را ضرر حساب نمی کنند. دوست داشتنی تر از آنچه به منزل و محله ی موعود،نزدیکشان میکند،چیزی نیست. و مردمی که دنیا فریبشان داده، مثل مسافرانی اند که از جایی وسیع و آباد،می روند به منزل گاهی بی آب و گیاه. و برایشان ناخوشایند تر و دشوارتر از این کوچ،از این رفتن به جانب نا آباد،چیزی نیست...

۹ ۲

به غایت بی‌محتوا!حالا از ما گفتن!

آزمون جامع اول شیمی رو وارد پاسخ‌برگ نکردم،درصدم صفر و ترازم یه چیز مزخرفی شد

آزمون جامع دوم،برای اولین بار خواب موندم و یک ساعت دیر رسیدم با چشمای نیم‌باز نشستم سر جلسه.آخرشم به رب بهم وقت دادن که اونم تو سروصدا گم شد و شیمی شد 14%!!!نخوندم سوالارو ینی و خب ترازم شد یه چیز مزخرف+100!

فردا آزمون جامع آخره!و من امروز به حول قوه‌ی الهی هیچی نخوندم!و از عذاب وجدان هیچی نخوندنم هیچ کار دیگه‌ای نکردم!مفیدترین کاری که کردم این بود که رفتم کفش خریدم که راحت باشم سر کنکور...دست و پاهامم که میلرزن!از استرس نیست البته.خون دماغ شدم یه دو-سه لیتر خون رفت از بدنم:/ انقدم شفاف بود اصن حیفم اومد:/ بعدشم افت فشار تا 9 روی 6!هی تاکید میورزیدم به مادرجان که از اون حلواهایی که من دوس دارم حتما درست کنه برا خیراتو اینا!که البته در این اثنا فحشم میخوردم از مامان!چشمان همچون عقابم هم تار میدید!از لحاظ جسمانی امروز توپِ توپ بودم خلاصه!

مدام دارم به چیزایی فکر میکنم که دست من نیست و ممکنه(درصد زیادی احتمال داره) که سرم بیاد سر کنکور...انقد دیگه گیج شدم همه رو سپردم دست خدا!دعا کنین اون چیزایی که مد نظرمه اتفاق نیفته...

خلاصه که به آزمون فردا هیچ امیدی ندارم.صرفا میرم که رفته باشم.

من دو هفته‌اس دارم میگم هفته‌ی بعد کنکوره!هنوزم که هنوزه هفته‌ی بعد کنکوره که!چه وعض زندگیه؟اح.

گفتم امروز که کاری نمیکنم لااقل برم توصیه‌های قبل کنکورو بخونم ببینم چی کار باید بکنیم!که خب گفتن که شب قبل کنکورو حال کنین!اینم به دغدغه‌هام اضافه شد که چیکار کنم!فقط میدونم از همین فردا دیگه نباید آهنگ گوش بدم!لامصب کل پلی‌لیستم تو ذهنم پلی میشه از لحظه‌ی آغاز:/مامانم قربونش برم از الان داره تصمیم‌گیری میکنه شام چی بخوریم روز قبل کنکور!یجوریه اوضاع حس میکنم کنکور چیز خاصیه!نه باباع!یه کنکوره دیگه!

چقد خسته شدم از این مدل پست‌گذاشتن!همش نق میزنم:/ولی باید بگم!چون فقط اینجا دارم میگم!ایشالا عمری باشه بعد کنکور جبران کنم:)

یه چیز بی‌ربط:از سال بعد خواستین افطاری بدین ماه رمضون،اگه فامیلاتون از اون دسته‌ان که دست خالی نمیان،اوایل یا اواسط ماه رمضون بندازین!ما اواخر مهمونی دادیم الان تا یه ماه به جای قندم باید بامیه مصرف کنیم!(البته من با قند چایی نمیخورما!)

فردا دوستامو میبینم...چقد دلم براشون تنگ شده:/

صمیمی‌ترین دوستمو خیلی وقته ندیدم...نمیدونم هی چرا یادم میفته که تولدمو یادش نبود...اح.بچه نباش.بچه نباش.بچه نباش(خطاب به خودم.)

بازم یه چیز بی‌ربط:من نمیدونم کی قراره یاد بگیرم به جای "خدایا شکرت" نگم "الهی آمین!"

همینقدر احمقانه!همینقدرم واقعی!عجیبه برام چرا درست استفاده نمیکنم از این آمین!

چقدررررر این برنامه‌های تبلیغ فیلمای آموزشی متنفرم!چقدررررررر از مشاوراشون بدم میاد!این روازم که هر کانالی میزنی یکی از همین برنامه‌هاس.یکیشون تو شبکه 4(برنامه گزینه‌ی 4!!چقدم خلاقیت به خرج دادن تو انتخاب اسم برنامه!اصلنم شبیه گزینه‌ی جوان یا گزینه‌ی دو نیست!)داشتم میگفتم مشاوره میگف من اولین چیزی که از شاگردم میپرسم اینه که متولد کدوم ماهه!شاید تعجب کنین!اونام تعجب میکنن!ولی واقعا تاثیرگذاره!مثلا اگه خردادی باشه،نباید بهش مستقیم بگی درس بخون!چون غرور داره میشکنه یا اگه شهریوریه لازم نیس هی بهش بگی!اون خودش میدونه!

آدم خنده‌اش میگیره!!!جایی حرصم درمیومد که مجریه کله‌اش از جا کنده میشد جوری که تایید میکرد!ملتو مسخره کردن...اون امیر مسعودیه چقد رو مخه!یا این استاد احمدی!!!و اون مسابقه‌ای که چن وقت پیش شبکه‌ی سهند گذاشته بود.با اجرای سیاوش خیرابی:/گندشو درآورده بودنا!سوال کاربرد مشتق مثلا میدادن به 4 نفری که اونجان در عرض 20 ثانیه جواب میدادن!کاملنم معلومه که اونا نخبه‌ان ما مسلط نیستیم!


::وای همین الان بارون شرو شد!چقد زود خدا دعامو برآورده کرد!همچنین دعا میکنم 14ام یه بارون اساسی بیاد یکم هوا عوض شه از گرمی درآد...بیشتر نظرم رو برفه البته!ولی خب ما به همینم راضی‌ایم حتی!حتی!

۵ ۲

از هر دری سخنی

یکی از بی‌نظیرترین ترکیب‌های دنیا،ترکیب پتو و کولره!

مست میکنه آدمو اصن.ینی در هنگام استفاده از این ترکیب،راضی راضیم از زندگی!

الان گوشام داره قندیل می‌بنده،و پاهام در حال پزیدنه(!)

امروز فرداس که ترک بردارم انقد گیج کردم دمای بدنمو:)

تنها مشکلی که داره اینه که دلم رضا نیس انرژی هدر بره!(اینجانب از نوادگان بابابرقی هستم D:)



تخمین‌رتبه‌ها بهتر شدن.ولی نه درصدا تغییر کردن(در برخی موارد بدتر شدن حتی!)،نه سوادم!نمیدونم جریان چیه:/

هر سالی که میگفتن سخت بوده،رتبه‌ام کمتر شده!با این وعض همان بهتر که کنکور،طبق روال 93 به بعد سخت باشد :)

حالا امسال سخت میدن nرقمی (∞→n) میارم ضایع میشم!نمیخاد دعا کنم من اصن!خدا خودش میدونه!


ینی میشه حوزه‌ای که کنکور میدیم توش،کولر داشته باشه؟پنکه حداقل:/

گرما به شدت کلافه‌ام می‌کنه :/


واقعا زشته الان هر روز به طور متوسط یه فیلم یا انیمیشن می‌بینم...البته خـــــــیلی بیشتر تو اینترنت میچرخم و خوابم! نچ نچ نچ


بعد از تموم شدن ماه رمضون سوالی که پیش میاد اینه که حالا با چه بهونه‌ای درس نخونم!!ماه رحمت بود به واقع!جدا من چرا اینجوری شدم:/ 


کلمه "طاقت‌فرسا" رو که شنیدین.اما شنیدن کی بود مانند دیدن!الان با چشم خویشتن دارم میبینم ینی چی!خدا نصیب نکنه:/

همینجوری بیخودی طاقت‌فرسا رو سرچ کردم(به عمق فاجعه پی ببرید) مترادفاشو آورد "تحمل‌گداز"ّ،"توان‌سوز"! "طاقت فرسا"ی بدبَخ خز شده!اینا چه باکلاسن!آدم هوس میکنه حتی!


تنها هَف-هَش روز دیگر فرصت باقی‌ست...

لطفا دعامان بُنمایید...

۹ ۱

عیدتون (باتاخیر) مبارک :)

یکی از عیدهایی که واقعا حس عید به من میده،همین عید سعیـــــــــــــد فطره!

البته دیروز حس کردم چقد خوب بود ماه رمضون...قدر ندونستم و همش غر زدم...


امروز یادم افتاد داداشم میگف یکی از همکلاسیاش فقط دو روز از سال رو روزه میگیره!عید فطر و عید قربان!

با خودم داشتم فکر میکردم که این همه عناد از کجا نشئت میگیره؟

که به نتیجه‌ی خاصی هم نرسیدم البته...

۹ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان