سه شنبه ۱۰ بهمن ۹۶
سوز سرما پوست صورتم را میسوزاند. تلفن آژانس دانشگاه اشغال است. میروم دم در کانکس آژانس. یک سرویس میگیرم. کرایهاش را همانجا حساب میکنم. راه میفتم. اتوبوسها صف کشیدهاند. یکیشان را سوار میشوم. میخواهم بروم ترمینال. یادم میافتد تازه برگشتهام. میترسم از هوایی شدن.تردید دامنگیرم میشود. اتوبوس راه میافتد. دارم یخ میزنم. تگرگ خودش را وحشیانه به شیشههای اتوبوس میزند.بین راه متوجه میشوم آژانس گرفتهام. اتوبوس میرود و میرود و میرود. همه پیاده میشوند. حس میکنم راننده هم پیاده شده. بیکس بیکسم.میخواهم پیاده شوم. اما ایستگاه را رد کردهام. وحشت میکنم. گم میشوم. از خواب میپرم. سرم را زیر پتو میبرم و بدبختی اینکه اشکم هم در نمیآید...
::آلبوم جدید چارتار، از آن نوازندههای روح و جان بود...
::آلبوم جدید چارتار، از آن نوازندههای روح و جان بود...