دوشنبه ۴ بهمن ۹۵
یه مدته حس میکنم از خدا دور شدم.
قبلنا بیشتر به یاد خدا بودم و کمتر گناه میکردم...
انگار یه نیرویی مانع از انجام گناه میشد..
اما حالا خیلی راحت خیلی کارارو انجام میدم..
خیلی بده که قبح گناه بشکنه...خیلی بده که گناه عادت بشه...تو کلمات چاری بشه...
از این وضعیت خسته شدم.
تصمیم گرفتم از امروز از خودم حساب بکشم و گناهامو بنویسم.
متوجه شدم ناخواسته خیلی کارارو انجام میدم که خدا خوشش نمیاد.
اما مطمئنم امروز کمتر گناه کردم.انگاری که ذهنم آلارم میداد.
اما یه موقع هاییم پام لغزید.
میدونستم نباید یه کاریو بکنم...اما کردم...
امیدوارم بتونم خیلی چیزارو برای همیشه ترک کنم.
چون بعدا سخت میشه...بعدا که شخصیتم شکل بگیره سخت میشه...
راه عقل و منطق بسته میشه..
میدونم خدا کمکم میکنه.
+بیشتر گناهام از حرف زدنه...