توصیه میشه این پستو نخونین.
شده یه روز بی انگیزه باشم...حالم از هرچی درسه به هم بخوره...دلم بخاد تیکه پارشون کنم و برم دنبال چیزی که میخام...
2 هفته برای این بساط یکم زیاده...
و از اونجایی که اگه کار دیگه ای غیر درس انجام بدم عذاب وجدان میگیرم کلا بی خاصیت شدم:|
هیچ کاری...میگم لااقل تو که درس نمیخونی کتاب بخون فیلم ببین!
پدرومادرم که قربونشون برم روزی 100 بار میگن همه چی که درس نیس!حوصله نداری نخون اصن!همین الان مامان گف ببند کتابتو زجر نکش کلا ول کن.منم که خودمو هی لوس میکنم.واقعا خودمو لوس میکنما!
میگم ترازم فلانه،میگن خیلیم خوبه!
میگم رتبه در منطقه اینه!میگن عب نداره خوبه که!میگم تو شهر nام شدم!میگن کنکور مهمه!(انگار مثلا اینایی که از من جلوترن قرار نیس کنکور بدن)
میگم حال ندارم!میگن برو بخاب خودتو خسته نکن!
حالا با این اوصاف،اون روز خاله زنگ زده من گوشیو ورداشتم.ازاونور پسرخاله داد میزنه :وااااااااااااااای تو چرا گوشیو ورداشتی؟2 تا تست عقب موندی :|
یا مثلا داداش که هر وقت حرف میزنیم همش میگه خودتو خسته نکنیا(فقط تاکیدش رو اینه که من یه موقع اوف نشم)
اینا خیلی خجسته ان یا من زیادی داغون؟
+2 هفته اس درست و حسابی با خدا حرف نزدم...نمازامم که فقط رفع تکلیف...
حس میکنم باهام قهره...فقط و فقط موقع مشکلا یادش میفتم...اونم نه برای این که کمک بخام.برا این که غر بزنم...
وای خدا...قبلا اصلا اینطوری نبود...
من آدمای زیادی میخام الان دورم باشن...
یا نه..حوصلشونو ندارم...فقط زهرا باشه...فقط اون خوبه الان...همیشه خوبه اصن...
+دلم اتفاق میخاد...کار به جایی رسیده که خوب و بدشم مهم نیس...(خدایا اینارو نشنیده بگیریا)
+پشتیبانم میگف اردیبهشت که برسه خود به خود ساعت مطالعه ات تا 13 ساعت بالا میره...پس چرا برا من به نصف کاهش پیدا کرده؟
+چرا من اصن حواسم نیس چیزی نمونده که تموم شه این روزا؟
+از دوشنبه امتحانای داخلی شرو میشن :|
+جمعه میرم عروسی..از اون زورکیاش.
+میترسم جمعه آزمونو که خراب کردم،بازم برام مهم نباشه...
+دلم مدرسه میخاد...کپک زدم تو خونه
+احساس میکنم از هر طرف تحت فشارم...همش دلم میخاد گریه کنم..که اونم نمیشه..ینی نباید...(شبم تا منتظر شم همه بخابن،خودمم خابم میبره!اصن یه وضی)
+الانم که همش سرم درد میکنه و دست و پاهام یخن..
+خدایاااااااااااااااا به دادم برس....خدایا مهرتو انقد بنداز تو دلم که از فکر همه چی راحت شم...میدونی که چقد دلتنگم...همه ی این خل بازیام به خاطر همینه...
+بشنوید
پی نوشت:نکته ی جالبش اینجاس که الان که به خودم یهویی استراحت مطلق دادم،هیچ کاری نمیخام بکنم...نکنه مردم خبر ندارم:|
هر چی فحشه نثار تو باد کنکور...باورم نمیشه انقد بزرگ شدی برام...نمیتونم از پست بربیام مثه اینکه...