شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۷
چندیست دچار "اضطرار خلاق"ی که استاد نمایشنامهنویسی حرفش را میزند، نمیشوم. به عبارتی نوشتنم سرریز نمیشود و کلمات توی ذهنم دنبال کاغذی برای فرود آمدن نیستند. تلاش برای نوشتن هم بیخود است. نمیشود که نمیشود. وقتی هم که واژهها یکهو هجوم میآورند به درِ ذهنم و میخواهند خود را آزاد کنند، بیاعتنا نگاهی بهشان میاندازم و قفل ذهنم را محکمتر میکنم. اما حالا که فکر میکنم، میبینم من با خیلی از چیزهای زندگیم، فرسایشی و "بایدی" برخورد کردهام.
برایتان کامنت نگذاشتهام و حرص خوردهام.
ننوشتهام و دردم آمده.
نخواندهام و پر از حسرت شدهام.
چطور است گاهی به خودمان حقِ سکون بدهیم؟ حقِ قاعدهمند رفتار نکردن؟ حقِ دوست نداشتن چیزی که تمام دنیا دوست دارد؟ حقِ لذت بردن از اکنون و اینجا و فکر نکردن به اینکه با ساختارهای ذهنیمان مغایرت دارد؟
همهی اینها را گفتم که سرآخِر بگویم، در حالِ حاضر، در کانال (@favoread) بیشتر در خدمتم. بیشتر از کتابهایی که میخوانم میگویم. گاهی فیلم میبینم؛ گاهی موسیقیهایی که گوش میدهم را شریک میشوم؛ گاهی غر میزنم و گاهی هم چیزی مینویسم که غالبا از فیلتر رد نمیشوند تا به وبلاگ برسند.
پینوشت: همچنان عمیقاً دلم میخواهد اینجا باشم و اینجا بنویسم. اما نه به زور!