سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

مردی به نام دایی!

انسان‌های "دایی" نامی بر روی زمین میزی‌اند که در دوست‌داشتنی بودنشان شکی نیست.

ولی ویژگی مشترک اکثر قریب به اتفاق آنها این است که جلوی فامیل زنشان شیر می‌شوند!بعد هم شروع می‌کنند به پاییدن اطراف تا یک بدبخت فلک‌زده‌ای را پیدا کنند که از او مایه بگذارند.

در طی این فرآیند اطراف را پاییدن،قلاب دایی‌ها همیشه به من گیر می‌کند و این کنکور ملعون هم دستمایه‌ی خوبی برای این قوم شده!

خلاصه این که مطمئنم الان فک و فامیل زندایی‌جان‌هایمان به چشم استیو جابز و مارک زاکربرگ به من نگاه میکنند!

حالا خود دایی‌ها و زندایی‌هایمان به کنار!

فقط مانده‌ام چرا به این فکر نمی‌کنند که حلال‌زاده به داییش میرود!

دایی وسطیمان(که الهی "م" فدایش شود) اعتراف می‌کند بعد از دوم دبستان به واقع چیز خاصی از ریاضی متوجه نشده!


خدایا خودت به خیر بگذران!

۶ ۱

دیگه آخراشه!

به جایی رسیدم که گرسنه‌م نیست،ولی دلم خوردن میخواد!


۷ ۲

و آنگاه مرد حکیم گفت-۳

قضیه‌ی این سری پست‌ها را میتوانید اینجا بخوانید.

همان که می آفریند،می میراند...

پسرم! به وصیت من خوب فکر کن. و بدان مرگ در اختیار کسی است که زندگی در اختیار اوست.همان که می آفریند، می میراند. همان که نیست می کند، باز میگرداند . همان که گرفتار میکند، آسایش می بخشد. بی تردید،دنیا جز با نظام خداوندی، برقرار نمی ماند. نعمت ها،سختی ها،سزای روز جزا و اموری که قرار داده و ما درک نمیکنیم. درک بعضی سنت های خداوندی،اگر برایت مشکل شد،بگذار به حساب این که به حکمت های آنان نادانی. چون تو در اول آفرینش، نادان بودی و بعد دانایت کردند. زیاد پیش آمده که چیزهایی را نمی دانی.اموری فکرت را سرگردان می کنند و بصیرتت،راهی برای فهم آنها نمی یابد.اما بعدها درکشان می کنی. پس به آن که تو را آفریده،روزی داده و خلقتی متعادل بخشیده،پناه ببر! بندگی ات برای او باشد،شوقت به او،و هراست از او.


۷ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان