امروز در مورد آدمها فکر میکردم؛ و به خودم نه بعنوان کسی که تافتهی جدابافتهای از این آدمهاست، بلکه بعنوان یکی از همینها نگاه میکردم. بیحوصلگی در روابط انسانی این روزها بیشتر به چشمم میآید. امروز که هماتاقی داشت با من صحبت میکرد من با کس دیگری حرف میزدم و سرم را کردهبودم توی گوشی؛ یا کسی که قبلترها خیلی بیشتر و جزئیتر صحبت میکردیم، حالا منتهای حرفمان احوالپرسیهای روزمره است یا رفیق همرشتهای و همخوابگاهی که دیگر فقط برای درس به من پیام میدهد یا هزار تا چیز دیگر. نمیدانم میتوان کسی را مقصر دانست یا نه. بهرحال هر کسی ماجراهای خودش را دارد. شاید بشود حق داد. ولی باید قبول کرد نامهربان شدهایم و این بسیار غمانگیز است؛ فقط کاش این بین حواسمان به آنهایی که هزار هزار غروب به آرامی در دلشان در حال مرگ است، بیشتر باشد.
عنوان از آهنگ
People help the people | Birdy