سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

کتاب‌چین

اولین جمله‌ای که به من گفتی، این بود: «ما از کدامین ستاره این‌جا کنار یکدیگر فرود آمده‌ایم؟» (۱) توی دلم گفتم الهی من فدای تو بشوم! (۲) و آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر می‌شود و هیچ‌کاری هم نمی‌شود کرد. (۳) هر دومان از بزرگی دنیا وحشت می‌کردیم. از جایی که بودیم کلافه می‌شدیم و در خود فرو می‌رفتیم. (۴) تو به من گفتی (۵) «هر که کسی را دوست داشته باشد، نجات یافته است. (۶) ما می‌خواهیم دوست داشته شویم؛ اگرنه، مورد تحسین قرار بگیریم؛ اگر نه ازمان بترسند؛ اگر نه مورد نفرت و تحقیر واقع شویم. ما به هر قیمتی می‌خواهیم حسی را در دیگران برانگیزیم. (۷) چون از داشتن نقش کم‌اهمیت بدجور می‌ترسیم. (۸)»

می‌شود یک بار دیگر گذارمان به‌هم بیفتد و گذرا، به قدر کشیدن کبریتی در تاریکی هم که شده، هم‌دیگر را ببینیم و بگذریم؟ (۹)

تو به من گفتی (۱۰) «باید حرف بزنی تا سبک شوی. (۱۱) آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید غم‌انگیز نیست؟ (۱۲)»

گفتم دلم می‌خواهد ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند و هیچ‌کس از عشق ما باخبر نشود. (۱۳)

هرگز، بعد از آن شب، مهلتی برای گفتنِ آنچه بر من گذشت، به دست نیامد. واژه‌ها در من ماندند و در من مذاب شدند و در آن سرمای زندگی‌سوز، واژه‌ها در وجود من بستند. (۱۴)

روزگار دربدری و گرسنگی فقط ته‌نشین می‌شود تا باز با اشاره‌ای بالا بیاید... زمین از جان آدمیزاد می‌نوشد و سبز می‌شود از جان زندگی. (۱۶) دلم می‌خواهد سخت و باصدا گریه کنم. (۱۷)

رهایم کردی و رهایم نمی‌کند غم تو! (۱۸) 

تو تمام تیره‌ی منی! (۱۹) به من بازگرد! (۲۰)


وقتی نیچه گریست | اروین د. یالوم (۱)
سال بلوا | عباس معروفی (۲، ۳، ۱۲، ۱۳)
زنی با موهای قرمز | اورهان پاموک (۴)
سالمرگی | اصغر الهی (۵، ۱۰)
آنته‌کریستا | املی نوتومب (۶)
مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است | فردریک بکمن (۷)
تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره دنیا بداند | فردریک بکمن (۸)
تاریک‌ماه | منصور علیمرادی (۹، ۱۸، ۱۹)
کولی کنار آتش | منیرو روانی‌پور (۱۱، ۱۵، ۱۶)
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم | نادر ابراهیمی (۱۴، ۱۷، ۲۰)

 

*در موارد ۱ و ۸، در متن اصلی کتاب به ترتیب به جای «گفتی» و «می‌ترسیم»، «گفت» و «می‌ترسم» آمده است.

باقی جملات عیناً و بی هیچ افزودن و کاستنی از بریده‌های کتاب‌ها آورده شده‌اند.

 

یک دنیا ممنونم از آقاگل و جمعِ عزیزِ ۱۳ نفره‌مان، که دلم را گرمِ نوشتن کردند. 

این چالش از بلاگردونِ خفن آغاز شد.

۱۹ ۸
نسرین ⠀
۱۰ آذر ۲۰:۲۵

سلامممممممممممممم

این اولین کامنت من برای فروزان عزیزمه.

خوشحالم که ستاره‌ات روشن شد بالاخره.

پاسخ :

یک، دو، سه. یک، دو، سه.
امتحان می‌کنیم :")))
سلام بر نسرین زیبایِ ما! 
ممنونم ازت عزیزم. اگر شماها نبودید، فکر نمی‌کنم هرگز روشن میشد.
نسرین ⠀
۱۰ آذر ۲۰:۲۷

خیلی خیلی دلنشین بود برام دختر، مرسی که نوشتی‌اش، لذت بردم از خوندنش.

پاسخ :

خدای من :))) می‌دونی که چقدر مهمه برام نظرت ^_^ 
خوشحالم خوشت اومده *_*
فاطمه .‌‌
۱۰ آذر ۲۰:۳۶

خوش برگشتی. ^_^

یکی از  بهترین کتاب‌چینایی بودم که خوندم.  

پاسخ :

ممنونم فاطمه‌ی قشنگم *_*
آه قلبم حقیقتاً! خیلی خوشحالم می‌شنوم ^_^

c تسنیم :))
فرشته ...
۱۰ آذر ۲۰:۳۷

هنوز نخوندم فقط اومدم بگم خوشحالم که برگشتی قشنگ خانوم *_*

بیان رو منور کردی ^_^

پاسخ :

بسیار بسیار ممنونم ازت. [ذوق ذوق ذوق]
اختیار داری شمااا *_*
| طاغی |
۱۰ آذر ۲۰:۴۳

ببین کی افتخار داده

 

قدم رو چشم بیان گذاشته

 

بیان رو منور کرده به حضورش با این پست خوشگلش

پاسخ :

آقااا خجالتم نده. مرررررسی ^_^
نظر لطفته. ممنونم ازت *_*
فرشته ...
۱۰ آذر ۲۱:۰۵

خب الان خوندم :)

 

خیلی قشنگ نوشته بودی عزیزم، حقیقتا اینکه عینا جملات کتاب‌ها رو کنار هم بنویسی و اینجوری شبیه یه شعر سپید بشه خیلی جذابه :)

+ این عددها منو یاد آیات قرآن مینداخت:))

ار آیه‌ی نیچه تا آیه‌ی نادرت رو دوست داشتم :دی

پاسخ :

ممنونم فرشته. قشنگ خوندی نازنین‌‌دختر ^_^

وای :)))) تقبل‌الله تقبل‌الله :دی
واران ..
۱۰ آذر ۲۱:۰۷

سلام 

سلام 

من تازه فهمیدم پروفایل شما رو قبلا چند بار دیدم 😉😀😍

 

 

خوش اومدی 

خوش اومدی 

خوش اومدی 

ببین من الان از ذوق اومدنت به خونه مجازیت ، راستشو بخوای پست رو هنوز نخوندم :))

بازگشت هوشمندانه شما رو تبریک میگم .

 

فکر کنم اولین کامنتم باشه ^__^

ولی قبلا دیدمت ها ؛)

 

 

 

+

خدا خیر آقاگل و هیئت همراه بده :))

 

 

++

ببین دیگه اینجا جای منه کامنتای منم طولانی و ایناست :))

پیشاپیش میگم  خدا صبرت بده :))

 

+++

قلمتم مانا فروزان گیان ❤

چرخ اینجا هم ایشالا واسه ات سالیان سال به خوبی و خوشی بچرخه ❤🙏

 


بعدا نوشت :

پستتم عین خودت زیباست.

خوندم ممنونم از به اشتراک گذاشتن این پست .


پاسخ :

سلام سلام ^_^
مرررسی واران. لطف داری *_*  بله بله اولین کامنتیه که ازت می‌گیرم 3>

بلی بلی با تشکر از تمام دست‌اندرکاران :دی

خیلیم خوبه خوشحال می‌شوم کامنت بذاری ^_^

ممنونم عزیزم. 

تو لطف داری. مرسی که خوندی ^_^
yasna sadat
۱۰ آذر ۲۱:۰۹

چقدر ستاره‌ت خوش‌رنگ و زیبا  بود فروزان

وااای چقدر کامنت گذاشتن اینجا خوبه اصلا..🥺

 

بسیار بسیار بسیار خوش برگشتی🥺❤

 

پاسخ :

یسنای مهرَبانم *_*

عزیز دلمی. ممنونم. 3>
زری الیزابت
۱۱ آذر ۰۱:۴۸

ماماااااااان

درست می‌بینم؟

پاسخ :

دخترمممممم. دلم خیلی تنگ شده برای حرف زدن باهات.
بلهههه *_*  
آقاگل ‌‌
۱۱ آذر ۰۹:۲۹

اول اینکه امیدوارم این اومدنت ماندگار باشه :)

دوم اینکه: هنوز باورم نمیشه چطوری این جمله‌ا رو کنار هم جفت و جور کردی. انگار که یک متن واحده. در حالی که بعضی‌هاشون ترجمه است. بعضی‌هاشون زبان متفاوتی داره. چیز خوبی شده. شبیه وقتایی که مامانا یک سری چیز رو با هم قاطی می‌کنن و در ظاهر عجیب و غریبه، اما در اخر چیز خوشی میشه. 

سوم اینکه: یاد یه آهنگی افتادم که میگه: شاه من، ماه من رحمتی به حال زارم. مطمئنم ادامه‌اش رو گوگل بهتر از من بلده :))

 

پاسخ :

ممنونم. امیدوارم :)

چه تعریف دلچسبی :))) لبخند خیلی پهنی آورد رو صورتم :)) مرسی ازت.

الان دارم بهش گوش میدم. چقدر خوبه :))

هیـ ‌‌‌ـچ
۱۱ آذر ۰۹:۵۴

به به چه عجب چراغ این‌جا فروزان شد ;)

بیش‌تر بنویس، چه وضعشه که ۹ ماه ۹ ماه پست نمی‌ذاری! :))

این قدر ذوق کردم اصلاً یادم رفت در مورد پستت چی می‌خواستم بگم :))  تنها چیزی که یادم میاد همینه که مضمونش دوست داشتن پستت بود :)

مجدد میگم: به به :)

پاسخ :

بله بله :))
مرسی از اینکه عادی‌سازی می‌کنی و انگار نه انگار رفته بودم :))) راضیم :))
مررررسی *_* خوشحالم دوست داشتی :)
قربانت. قربانت ^_^
زری الیزابت
۱۲ آذر ۰۱:۴۷

من خیلی خیلی بیشتر دلم تنگ شده :(

همچنین برای هشتگ‌های ویژه‌ی کانالت و تیکه کتاب‌ها و آهنگ‌ها :(

پاسخ :

عزیزکم. باید مفصل بیام پیشت کامنت‌بازی :`)))
آهنگ‌هات دخترم. آهنگ‌هات ^_^
جوزفین مارچ
۱۳ آذر ۱۰:۵۱

آه فرزوانِ دلم سلام :)

راستش از خودم انتظار داشتم اولین کامنتم یک شکل دیگه باشه، فکر می‌کردم بیام زیر یکی از اون پست‌های آرشیوت، مچت رو بگیرم و مثل همیشه با هم مسخره‌بازی دربیاریم و بخندیم:) اما الان این‌جام و تو می‌دونی که چرا انقدر دیر؟ «چون من واقعا حسودم نسبت به نوشته بی‌نهایت زیبات.»
بگذریم، می‌خواستم بگم این کتاب‌ها افتخار می‌کنن که توی حافظه ورق زدنشون، دست‌های پرمهر تو رو دارن. چون می‌دونی که، همون‌جوری که توی کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» گفته شده «در جهان ما همه‌چیز حافظه دارد، نه این که فقط ما آدم‌ها این‌طور باشیم، نه، مادر می‌گوید حتی گیاهی که کنده‌ایم و خردش کرده‌ایم هم خاطره دشت‌ها و صحراها را با خودش دارد، خاطره کسانی را که به دستش گرفته‌اند و این طرف و آن طرف برده‌اندش.» و بخشی از حافظه این کتاب‌ها، به اسم تو ثبت شده و توی حافظه تو هم ثبت شدن :) قطعا بودن توی حافظه تو، جای دلنشینیه و ممنونم که ما رو جزو دوست‌هات داری و توی حافظه‌مون ثبت و پررنگ شدی:)

پاسخ :

سلام بر نورای روشنِ ما!

چقدر دوست دارم این راحتیم باهات رو. اینکه میگی «مثل همیشه با هم مسخره‌بازی دربیاریم و بخندیم» برام یه حس خوب و آروم به همراه داره. و خب جیغ آقاجان! جیغ فقط!

سوال اینجاست که کی بلده روشن‌تر و لطیف‌تر از تو به قضایا نگاه کنه؟! قدرت ماورایی‌ت اینه که می‌تونی زیبایی رو بیرون بکشی از هر چیزی. و از بین شیوه‌های مختلف توصیف اون زیبایی، زیباترینش رو انتخاب کنی و آه! چقدر خوشحالم که تو رو در دایره‌ی نزدیکانم دارم! 
گلاویژ ...
۱۶ آذر ۰۶:۰۵

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با نام و یاد خداوند اولین کامنتمون رو آغاز می‌کنیم:)))

ابتدا اجازه بده از همین تریبون از آقاگل کمال تشکر رو به جا بیارم که به این چالش دعوتت کرد و باعث شد بعد از سال‌ها دوباره چراغ این خونه روشن بشه:))

چقدر من دوست داشتم این متن رو، یعنی می‌دونی وقتی خودم داشتم کتاب‌چینی می‌کردم دور کتاب‌های ایرانی رو به‌خاطر تفاوت لحن و زبان یه خط قرمز کشیدم اما الان می‌بینم که تو هم از کتاب‌های ایرانی استفاده کردی هم کتاب‌های خارجی و وقتی متنت رو می‌خونیم انقدر یک‌دسته و خوبه که باید اقرار کنم بهت غبطه خوردم خوش به حالت که انقدر کتاب توی چنته داری*_*

راستی من و تو قرار نبود کتاب آقای تینا رو هم‌خوانی کنیم؟:)) حواست هست که جفتمون خودمون رو زدیم به اون راه و به روی خودمون نمیاریم هیچ؟:)))

پاسخ :

عطر گل محمدی خوش آمدی خوش آمدی.

بلی بلی ممنون از آقاگل و البته خودت بابت متدهای نوینی که جهت تشویقم به ادامه به کار بستی :دی

آه قلبِ کوچکِ فروزان :))))
ممنونم ازت. خوشحالم کردی [ایموجی محبوبت]

اوه اوه اوه :))) من حواسِ به شدت پرتی تو این موارد دارم. بله خیلی شیک در رفتیم مثکه از زیرش :)) بیا اصلاً امشب راجع بهش صحبت کنیم :))


آشنای غریب
۰۶ بهمن ۰۱:۵۰

آه در آن جمع 13 نفره من هم بودم 
آه قلب دایی 
سی گوهر

پاسخ :

معلوووومه دایی. ممنون که بعد عمری باعث شدی «1 نظر جدید» رو اون بالا ببینم.
خدمات طراحی بنر
۱۶ خرداد ۰۰:۴۲

سلام 

ممنون از وبلاگ خوبتون 

عالیییییییییییییییییی

پاسخ :

سلام.
yasna sadat
۰۲ اسفند ۲۳:۵۸

سلام.

شما دارای یک نظر جدید از حاتب بنده هستید.

ددابظ.

پاسخ :

عزمی :)))) هیجان‌زده شدم. 
yasna sadat
۰۲ اسفند ۲۳:۵۹

الان که فکر می‌کنم می‌بینم چرا دارای دو پیام جدید نباشی؟

 

پاسخ :

می‌بینم که ذکاوتم کش رفتی خارج از نوبت و ... .
به قربون عزم مهربونم بشم خلاصه.
yasna sadat
۰۴ اسفند ۲۲:۰۹

جووونِ عزمی. :)))

فکر نمی‌کردم‌ انقدر زود ببینی پیام‌ رو حقیقتاً. 🤣🤍

 

خودم به قربانت. 

پاسخ :

:)))))))))) چرا میام وبلاگ‌ها رو می‌خونم گاهی. ولی «۲ نظر جدید»ت واقعا بهم مزه داد. :))

ماچ تفی بهت.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان