آزمون جامع اول شیمی رو وارد پاسخبرگ نکردم،درصدم صفر و ترازم یه چیز مزخرفی شد
آزمون جامع دوم،برای اولین بار خواب موندم و یک ساعت دیر رسیدم با چشمای نیمباز نشستم سر جلسه.آخرشم به رب بهم وقت دادن که اونم تو سروصدا گم شد و شیمی شد 14%!!!نخوندم سوالارو ینی و خب ترازم شد یه چیز مزخرف+100!
فردا آزمون جامع آخره!و من امروز به حول قوهی الهی هیچی نخوندم!و از عذاب وجدان هیچی نخوندنم هیچ کار دیگهای نکردم!مفیدترین کاری که کردم این بود که رفتم کفش خریدم که راحت باشم سر کنکور...دست و پاهامم که میلرزن!از استرس نیست البته.خون دماغ شدم یه دو-سه لیتر خون رفت از بدنم:/ انقدم شفاف بود اصن حیفم اومد:/ بعدشم افت فشار تا 9 روی 6!هی تاکید میورزیدم به مادرجان که از اون حلواهایی که من دوس دارم حتما درست کنه برا خیراتو اینا!که البته در این اثنا فحشم میخوردم از مامان!چشمان همچون عقابم هم تار میدید!از لحاظ جسمانی امروز توپِ توپ بودم خلاصه!
مدام دارم به چیزایی فکر میکنم که دست من نیست و ممکنه(درصد زیادی احتمال داره) که سرم بیاد سر کنکور...انقد دیگه گیج شدم همه رو سپردم دست خدا!دعا کنین اون چیزایی که مد نظرمه اتفاق نیفته...
خلاصه که به آزمون فردا هیچ امیدی ندارم.صرفا میرم که رفته باشم.
من دو هفتهاس دارم میگم هفتهی بعد کنکوره!هنوزم که هنوزه هفتهی بعد کنکوره که!چه وعض زندگیه؟اح.
گفتم امروز که کاری نمیکنم لااقل برم توصیههای قبل کنکورو بخونم ببینم چی کار باید بکنیم!که خب گفتن که شب قبل کنکورو حال کنین!اینم به دغدغههام اضافه شد که چیکار کنم!فقط میدونم از همین فردا دیگه نباید آهنگ گوش بدم!لامصب کل پلیلیستم تو ذهنم پلی میشه از لحظهی آغاز:/مامانم قربونش برم از الان داره تصمیمگیری میکنه شام چی بخوریم روز قبل کنکور!یجوریه اوضاع حس میکنم کنکور چیز خاصیه!نه باباع!یه کنکوره دیگه!
چقد خسته شدم از این مدل پستگذاشتن!همش نق میزنم:/ولی باید بگم!چون فقط اینجا دارم میگم!ایشالا عمری باشه بعد کنکور جبران کنم:)
یه چیز بیربط:از سال بعد خواستین افطاری بدین ماه رمضون،اگه فامیلاتون از اون دستهان که دست خالی نمیان،اوایل یا اواسط ماه رمضون بندازین!ما اواخر مهمونی دادیم الان تا یه ماه به جای قندم باید بامیه مصرف کنیم!(البته من با قند چایی نمیخورما!)
فردا دوستامو میبینم...چقد دلم براشون تنگ شده:/
صمیمیترین دوستمو خیلی وقته ندیدم...نمیدونم هی چرا یادم میفته که تولدمو یادش نبود...اح.بچه نباش.بچه نباش.بچه نباش(خطاب به خودم.)
بازم یه چیز بیربط:من نمیدونم کی قراره یاد بگیرم به جای "خدایا شکرت" نگم "الهی آمین!"
همینقدر احمقانه!همینقدرم واقعی!عجیبه برام چرا درست استفاده نمیکنم از این آمین!
چقدررررر این برنامههای تبلیغ فیلمای آموزشی متنفرم!چقدررررررر از مشاوراشون بدم میاد!این روازم که هر کانالی میزنی یکی از همین برنامههاس.یکیشون تو شبکه 4(برنامه گزینهی 4!!چقدم خلاقیت به خرج دادن تو انتخاب اسم برنامه!اصلنم شبیه گزینهی جوان یا گزینهی دو نیست!)داشتم میگفتم مشاوره میگف من اولین چیزی که از شاگردم میپرسم اینه که متولد کدوم ماهه!شاید تعجب کنین!اونام تعجب میکنن!ولی واقعا تاثیرگذاره!مثلا اگه خردادی باشه،نباید بهش مستقیم بگی درس بخون!چون غرور داره میشکنه یا اگه شهریوریه لازم نیس هی بهش بگی!اون خودش میدونه!
آدم خندهاش میگیره!!!جایی حرصم درمیومد که مجریه کلهاش از جا کنده میشد جوری که تایید میکرد!ملتو مسخره کردن...اون امیر مسعودیه چقد رو مخه!یا این استاد احمدی!!!و اون مسابقهای که چن وقت پیش شبکهی سهند گذاشته بود.با اجرای سیاوش خیرابی:/گندشو درآورده بودنا!سوال کاربرد مشتق مثلا میدادن به 4 نفری که اونجان در عرض 20 ثانیه جواب میدادن!کاملنم معلومه که اونا نخبهان ما مسلط نیستیم!
::وای همین الان بارون شرو شد!چقد زود خدا دعامو برآورده کرد!همچنین دعا میکنم 14ام یه بارون اساسی بیاد یکم هوا عوض شه از گرمی درآد...بیشتر نظرم رو برفه البته!ولی خب ما به همینم راضیایم حتی!حتی!