معنی اعتماد اجتماعی رو اونجایی فهمیدم که مامانم به یه پسربچه تو پاساژ که داشت بهونه میگرف و در شرف گریه کردن بود،شکلات داد.بچه هم فورا بازش کرد و گذاشت تو دهنش.مامانه که دید پسرش داره یه چیزی میجوه گفت"عه این چیه داری میخوری؟کی بهت داد؟"
بچه هم یه لحظه رنگش پرید!خیلی جدی گفت"ای وای مامان!اون خانومه داد!سمّیه؟الان میمیرم؟"
ینی بچه تصورش از مامان من چی بوده دقیقا؟
یاد اون جادوگره تو سفیدبرفی میفته آدم://
:خداحافظ مدرسه...خداحافظ دانشآموز بودن...خداحافظ معلم:(((((((((((((
::سلام استاد:))))
:::الان فک کنم دو ماهه این یه بیت شعر افتاده تو دهنم.نمیدونم اصن تا حالا کجای مغزم بوده!باید یه جایگزین براش پیدا کنم!
آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت/عجب از سوختگی نیست که خامی عجب است
پی نوشت:امروز فهمیدم خانم "س"فوت شده.معلم مطالعات اجتماعی دوران راهنمایی.اولین چیزی که با شنیدن اسمش یادم افتاد دلخوریم بود.اولین بار تو مدرسه،سر کلاس خانم "س" بود که گریه کردم.ینی گریه ام انداخت...حلالش میکنم.اما چه خوبه جوری زندگی کنیم که کسی با شنیدن همچین خبری از ما،مهربونی و لبخند و عشق یادش بیفته.صد البته که من تنها رابطه ام باهاش این بود که شاگردش بودم.و نمیتونم چیزی فراتر بگم.اما خوبه که تو کوچکترین روابطمون هم دقت کنیم.یاد آدما میمونه.شایدم من دلم زیادی کوچیکه که یادم نمیره:((
واقعا ناراحت و شوکه شدم.صدای خیلی خوبی داشت...شبیه مجریای رادیو.و علت مرگ:سرطان حنجره...