قضیهی این سری پستها را میتوانید اینجا بخوانید.
فرزندم بدان!
اگر خدایت شریکی داشت،رسولان آن شریک، سراغت می آمدند. آثار پادشاهی او را میدیدی. از کارها و اوصافش با خبر میشدی. ولی او خدای یگانه ای است . همان جور که خودش،خودش را وصف میکند . کسی با حکومتش در تضاد نیست. بوده و نابود نمی شود. پیش از همه چیز است و آغاز و ابتدایی ندارد. بعد از همه چیز است و آخر و انتهایی ندارد. بزرگ تر از آن که دلی،یا دیده ای،تمام ربوبیت آن را دریابد. حالا که این حقیقت را دریافتی، رفتارت، رفتار کسی باشد که شان حقیر دارد ، قدرتی ناچیز ، ضعفی زیاد ، و حجم بزرگی نیاز، نیاز به توفیق فرمان بری،هراس از انتقام و ترس از خشم او. چون که بی تردید او جز به زیبایی فرمان نداده. و جز از زشتی ها دورتان نکرده.
پسرم! تو را از دنیا و حالتش نیست شدن و دست به دست گشتناش خبر کردم. از آخرت هم خبرت کردم.از آنچه آنجا برای اهلش آماده کرده اند. برای هر دو جهان هم مثال هایی زدم.تا عبرت بگیری و قدم هایت را با توجه به آن برداری. مردمی که دنیا را آزموده و شناخته اند،مثل مسافرانی اند که از منزل گاهی بی آب و گیاه،عزم جایی را کرده اند،وسیع و آباد. آنان،راه و دوری دوست، سختی سفر و غذای ناگوار، همه را تاب می آوردند، تا به خانه وسیع و منزل گاه امن و آرامشان برسند. از این سختی ها،دردی احساس نمی کنند. هزینه های سفر را ضرر حساب نمی کنند. دوست داشتنی تر از آنچه به منزل و محله ی موعود،نزدیکشان میکند،چیزی نیست. و مردمی که دنیا فریبشان داده، مثل مسافرانی اند که از جایی وسیع و آباد،می روند به منزل گاهی بی آب و گیاه. و برایشان ناخوشایند تر و دشوارتر از این کوچ،از این رفتن به جانب نا آباد،چیزی نیست...