سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

تصمیم:)

دارم سعی میکنم تا چیزی رو از ته دل حس نکنم از رو هیچان به زبون نیارم.

چون خودم حالم به هم میخوره از قربون صدقه رفتنای الکی.

و میترسم از اینکه کسی به این محبتای هیجانیم تکیه کنه...

نمیخام کلمات ارزششونو از دست بدن...

نمیخام "دوستت دارم" گفتن عادت بشه...

باید رو خودم کار کنم...


۰ ۰

از دست این جماعت...

بعضی ها هستند که حسابی خاله خرسه را روسفید کرده اند و هی دلسوزی های عجیب و غریب میکنند و دلداری های دل آزار میدهند به آدم.

میگویند 

فلانی رو ببین.تو فلان دانشگاه بهمان رشته رو خونده.الان چیکاره اس؟هیچی!بیکاره!

خودتو خسته نکن.

ارزششو نداره.

فلانی از آزاد فارغ التحصیل شده الان اونی که دانشجوی دانشگاه سراسری بوده زیر دستش کار میکنه

همه چی پارتی میخاد سواد و دانشگاه به درد نمیخورن.

تو یه تنه که نمیتونی دنیارو تغییر بدی.



یکی نیست به اینها بفهماند عاغاجان:

اگر شما به جایی نرسیدید،دلیل نمیشود که من هم به جایی نرسم.

اگر شما دغدغه تان ست شدن چکمه و پالتوتان است،من از شوق رسیدن به هدفم خوابم نمیبرد.

اگر شما بزرگترین دلیل شادیتان تعداد فالوور های اینستاگرامتان است،من دلایل دیگری برای شادبودنم یافته ام.

اگر شما نفستان را گره زده اید به روزمرگی،من آن هارا به رویاهایم گره زده ام.

اگر شما همیشه ی خدا از خدا طلب دارید،من به او بدهکارم.

پس بگذارید قرضم را ادا کنم.

راهم را بروم.

شاد باشم و شادی بیافرینم.

بگذارید لااقل به خودم مدیون نباشم.



اما افسوس و صد افسوس که گویندگان این ها کسانی اند که دوستشان دارم،مهم اند...عزیزند...نزدیکند...خیلی نزدیک...

چیزی هم در دلشان نیست..فقط باید قبول کنم که اینطوری بلدند محبت کنند!همین:)


چقدر خوب که با این عزیزان در مورد هدفم حرف نزده ام که قطعا با کلام نافذشان مرا از ادامه راه که هیچ،بلکه از ادامه زندگی هم ناامید میکنند:)



“If you start out by promising what you don't even have yet, you'll lose your desire to work toward getting it.”


 Paulo CoelhoThe Alchemist
۰ ۱

از داشته هایم:)

اگر شما هم یک دختر دایی خل و چل (دور از جان شما اما عین خودم!) دارید که میتوانید کل روز را با او بخندید و گریه کنید و حرف بزنید و درددل کنید و برقصید و شاد باشید،بدون اینکه خسته شوید

که هیچ!

اگر هم ندارید

.

.

.

خو راه نداره میخاستین داشتینp:

۰ ۰

از خلاف آمد عادت بطلب کام!

نمیدونم چرا تیتر پست اینی شد که میبینین!

فقط میدونم انتظار این ترازو نداشتم واقعا.

عالی نیست ولی پیشرفت خوبیه:)

انقد بدبین بودم به تراز که تا الان کارنامرو ندیده بودم تا اوقاتم تلخ نشه!

اصلنم دلم نمیخاس این آزمونو برم.

3 تا درسم دست نزدم.دست نزدماااااا!چون اصلا نرسیده بودم بخونم

خدایا شکرت...

هوامو داشته باش تا ادامشو درخشان ادامه بدم...



+اگه اشکالات تایپی و صرفی و نحوی داره پستم به بزرگی خودتون ببخشین :)حواسم نیس چی دارم  میگم

۰ ۰

کنکوری هستم،یک انسان!

گاهی هم آدم حس میکند کنکوری بودنش بر انسان بودنش پیشی گرفته:)

۱ ۰

حس قدم زدن تو یه شهر فسقلی!

این روزا هر وبلاگی که میرم یه جورایی همه آشنان.

عین شهر خودمون که تو خیابون که راه میری تقریبا همه رو حداقل یه بار دیدی!

نمیدونم خوبه یا بد.

اما گاهی بهم حس امنیت میده...:)

۰ ۰

ذوق مرگ!

تو این اوضاع درسی هیچ چیزی خوشحال کننده تر از یه برف مدرسه تعطیل کن نبود!

خداوندگارا شکرت!

+قربون هوش و ذکاوت برنامه ریزای قلمچی برم که نشستن فک کردن دیدن عیبی نداره تو کمتر از یه هفته علاوه بر مباحث پیش 2 که کاملا جدیدن بشینیم کل ترمودینامیکو استوکیومتری و غیره و ذلکم بخونیم.چش نخورن یه وخ


۰ ۰

با لشکر غم میجنگم:)

مهم نیس تا الان چی شده.

بعد اینو عشق است..

انقد میخونم تا برسم.

انقد میخونم تا بشه..

منی که قلبم برا هدفم میتپه...

پیشرفتام حلزونیه اما همین که پیش میرم خداروشکر. 



۲ ۰

جمعه با طعم شور اشک

فکر میکردم بدترین اتفاق امروز این خواهد بود که درصد فیزیکم کم شود!

نه..

درد هایی هم هست که آدم را آب میکند...

حرف هایی از گذشته که دلت را میچلاند...

اشک هایی که پوست صورتت را می سوزاند...

فریاد هایی خفه...

.

.

.

جاهل بی سواد شاید ، روزی بتواند حقیقت را درک بکند ،

ولی جاهل با سواد هرگز نمی تواند حقیقت را بفهمد.

روناس آرا

۰ ۰

پنجشنبه با خبرهای خوش:)

فیروزه مامان می شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بعد از چند سال دوا درمون

خدا رو شکر...

۰ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان