سحر نزدیک است...

اندکی صبر...

سحرخیز باش تا کامروا شوی؟!

انصافانه‌س تو از اون شب‌زنده‌دارا باشی و صبح بارون بزنه به این شهر بی‌بارون؟

نه میخوام بدونم انصافانه‌س؟


حالا نگم براتون از اون لذت وصف‌ناپذیر تاب خوردن و استشمام عطر خاک بارون‌زده و گوش کردن به آهنگای مورد علاقه‌ت 3>


خدایا شکرت...


::ببینید گربه‌ی لاکچری دانشگاهمان را در حال تخم‌مرغ خوردن :| گربه‌های اینجا دچار جهش ژنتیکی شدن!پیراشکیم دادیم بهش خورد حتی :|


::باز فصل امتحانات رسید و من دلم الان روبیک 4*4 میخواد مثلا!

۴ ۵

هذیانات دم صبح...

نمی‌دانم احمقانه‌ است،یا طبیعی...
نمی‌دانم بچگانه است یا بالغانه...
فقط دلم می‌خواهد بدون این که خودم را به کسی بشناسانم،کشف شوم...
بدون اینکه سهل‌الوصول باشم،موصول* شوم...
بدون اینکه حرف بزنم،خوانده‌شوم...
بدون اینکه تقاضا کنم،ارضا شوم...

به ممکن یا محال‌بودنش کاری ندارم...
دل است دیگر...دل که این چیزها سرش نمی‌شود...


*واژه‌ی مناسب‌تری به ذهنم نرسید..

::"احتمالا" موقت
۸

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی... + پی‌نوشت

اولین یلدای دور از خانواده :)

    
                              

:: عنوان یک مصرع از فال مجازی امشب! [دیوان حافظ نداشتیم!]

:: بشنوید :)
 


:: راستی یلداتون مبارک :)

::پاییز رسما تموم شد :|

::سلام زمستون :)


پی‌نوشت:الان که دارم فکر میکنم و شب چله‌ی سال قبل رو مرور میکنم میبینم اولین شب یلدای دور از خانواده نبوده :دی

پست سال 95 رو که میخونم دلم میگیره...

گفتم "میرسم"...

ولی...

۶ ۵

دریای غم ساحل ندارد...

حکایت این روزهای سرزمینمان...


عنوان از رهی معیری

۸

سوگ این روزها

کوووووو تا نه ماه دیگر که دوباره پاییز برسد...

                                 
بشنوید:


::عکس از محوطه‌ی خوابگاه :)
۱۱ ۵

Privacy

امان از روزی که خدشه‌دار شود...

۹

وبلاگِ من هم :)

این دو ماه و بیست‌وچهار روزی که از پاییز گذشت،فهمیدم بیشتر وبلاگ‌ها متولد پاییزند...


                                          

۱۰ ۴

بلاگر بی‌معرفتی بودم...

رسم بلاگری نیست که از روزهای دلتنگی‌ات بنویسی و از شیرینی دیدار نه.
وقتی از حال‌به‌هم زن بودن فست‌فود می‌نویسی،باید از قرمه‌سبزی خانگی که به تمام وعده‌های خورده و نخورده می‌ارزد* هم بنویسی.
وقتی از حال و هوای غربت می‌نویسی،باید از استشمام عطر وطنت هم بنویسی [البته که همه‌جای ایران سرای من است!]
وقتی از آخرهفته‌های دلگیر می‌نویسی باید از پنج‌شنبه‌هایی که در خانه‌ی مادربزرگ سپری می‌شود هم بنویسی.


:: دوربودن هزارویک عیب دارد ولی این که خبرهای بد را نمی‌شنوی،از همه‌‌ی عیب‌ها،عیب‌تر است...
لطفا برای زن‌دایی "ر" دعا کنید...خیلی هم دعا کنید...
بیماری زن‌دایی‌جانم آنقدری شوکه‌ام کرد که فوت داییِ مادر،هیچ به چشمم نیامد...


*برگرفته از آهنگ قرمه‌سبزی :)
بشنوید:




۵ ۲

روزهای دور از خانه!

آخرهفته‌های خوابگاه،

پر است از دلتنگی...

حتی خوابیدن تا لنگه‌ی ظهر هم دردی از کسی دوا نمی‌کند...


::دلیل اینکه این آهنگ دائما در ذهنم می‌خواند،را نمیدانم :| ولی دلم میخواهد تک‌تک بیت‌هایش را فریاد بزنم...


۱۴ ۳

تا الان در مقابل این اعتراف،مقاومت کردم ولی،

دلم خــــــــــــیــلی تنگ شده!
۶
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان